
یادداشت/ زهره نعلبندی
شهید حسین اجاقی در اواخر آبان ۱۳۴۵ به دنیا آمد. از قبل قرار بود نام نوزاد تازه متولد شده را کیوان بگذارند ولی پدر و مادر و بستگان با نگاهی به تقویم متوجه یک تقارن مهم شدند. آن روز سالروز ولادت آقا امام حسین (ع) بود و این مناسبت از همه چیز برای خانواده زیباتر بود و این نوزاد حسین نام گرفت.
او در محله سیدآباد اردبیل بزرگ شد و بچههای محل و همسایگان دوستش داشتند. پسر مؤدب و بیآزاری بود و از همان کودکی امام حسین (ع) را با تمام وجود دوست داشت. قرآن را در کودکی نزد پدربزرگش آموخت و هفت ساله بود که در دبستان هفتان مشغول تحصیل علم شد. دوران ابتدایی به سرعت برق و باد گذشت. حسین، حالا بزرگ شده و رفتوآمدش به مسجد بیشتر شده بود.
او شناسنامهاش را دست کاری کرد و سال تولدش را 43 نوشت و در دهم مهر 1360 موفق به حضور در جبهه شد.
شش ماه در مناطق مختلف حضور داشت و ضمن آموزش، تجربیات زیادی کسب کرد و در اول فروردین 1361 در عملیات فتح المبین شرکت کرد.
فروردین 1362، حسین با وجود سن کم، دارای تجربه بسیار بالا و ارزندهای بود. نوجوان قهرمان، در عملیات والفجر 1 شرکت کرد. برادرش رضوان نیز همراه او بود و دو برادر، صحنههای تکرار نشدنی در دفاع مقدس آفریدند. رضوان در این عملیات، مجروح شد. حسین با وجود جراحات برادر، در منطقه ماند و بعد از انجام مأموریت به اردبیل برگشت.
عملیات والفجر4، سومین عملیات حسین بود. با اصرار خودش به گردان تخریب رفت. دورههای لازم را گذراند و وارد عملیات شد. حسین، همچون سایر نیروهای گردان تخریب، قدرت ایمان بالایی داشت. گردان تخریب وارد عمل شد. حسین پیشرو بود و با مهارت خاصی به انجام مأموریت میپرداخت. پنجوین، آخرین مقرّی بود که تخریبچیها به آن جا رسیدند. حسین، وارد میدان مین شد. عراقی ها متوجه شدند و شروع به تیراندازی کردند. تیرها به سینه حسین نشست و مانند امام و مقتدایش در ماه محرم، به خواسته دلش رسید و شهید شد.
یکم آبان ماه 1362 روزی بود که روح حسین، به امامش پیوست و دعای داییاش حاج جواد مستجاب شد. روزی که در گوشش، نام حسین را خواند و دعا کرد که خواهرزادهاش، از پیروان راستین امام حسین(ع) باشد.