
دل نوشته
«محدثه درزی»
شهادت بیگمان تنها چیزی بود که لایق و شایسته سردار حاج «قاسم سلیمانی» بود. کسی که حتی نامش هم لرزه به جان دشمن میانداخت.
باید با صدایی بلند و رسا به همه جهانیان اذعان داشت که ما در بستر خوابی ناز فروغلطیده بودیم که سردار دلها از میان ما رفت.
سردارم شهادتتان از درون، خیمهسوزان من بود و تمام وجودم یکییکی از درون میسوخت و روی هم فرو میریخت، اما وقتی عظمت حضور مردم را دیدم که چه باشکوه و با عزت و با تمام وجود برایتان به میدان آمدند، دلم کمی آرام گرفت.
همیشه میگفتید عزت دست خداست و بدانید اگر گمنامترین هم باشید، ولی نیت شما یاری مردم باشد، میبینید خداوند چقدر با عزت و عظمت شما را در آغوش میگیرد.
میدانم راز آن چهره نورانیتان را و آن همه عزت و عظمتتان فقط در نمازهای نافله و گریههای شبانه و گرسنگی در بیابانها و گرمای صحراها و آن همه خطر را به جان خریدن نبود. بلکه شما جان و مال و دنیا و آخرتتان را با خداوند متعال، فاطمه زهرا (س) و عمه سادات (س) معامله کردید.
آن روز که رسم «کلنا عباسک یا زینب» را نوشتید، این نوشته وِرد زبان همه عالم شد.
«بعد از تو دشت سوخت و باران نگرفت، زندگی بر هیچکس آسان نگرفت»
ساعت یکو بیست دقیقه بامداد