استان قمگزارش و مصاحبه

خدا دلش برام سوخت/گزارشی از درد تا امید

فاطمه سادات محمدی

به گزارش پایگاه خبری تفکیک نیوز، به نقل از آستان بهارستان؛ «خیلی سختی کشیدم؛ گفتنش یک داستان می‌شه. برای همین خدا دلش برام سوخت و نیروهای جهادی برام خونه می‌سازند. مادرم باردار بود که فوت کرد و من رو هفت ماهه به دنیا آوردند. مادرم با پای خودش رفت. شاید یک روز برگرده…»

یعنی هنوز امید داری؟ ۴۵ سال گذشته! « آخه خواهرم می‌گفت سالم بود که رفت؛ شاید یک روز برگشت…».

به گزارش خبرنگار آستان بهارستان؛ در دل مردادماه ۵۰ درجه قم، در بیابان‌های این شهر شور و گرمای بیشتری موج می‌زند. جایی که یک گروه جهادی دست به‌دست هم داده‌اند تا دل یک نفر را شاد کنند. یک عده بسیجی در هر استان مأمور شناسایی افرادی هستند که نیاز فوری به کمک دارند؛ اسامی را به سپاه معرفی می‌کنند و آن‌ها هم آستین بالا می‌زنند و با گروه مردمی وارد میدان می‌شوند. این بار نتیجه بررسی‌ها به نام «اکرم» درآمده بود.

یک ساعت که از قم بگذری، به روستای نیزار سلفچگان می‌رسی؛ اغلب این فاصله با بیابان پر شده است. دیدن خودروهای سپاه و مردانی که لباس خاکی بر تن دارند، ما را در این مکان متوقف کرد.

خانه‌ای مخروبه با کلنگ در عرض چند ساعت تخریب شده بود. جوانان بار وبندیل خود را روی خاک رها کرده و مشغول ساخت وساز بودند؛ چند مرد روستایی نیز با آن‌ها همراه شده‌اند تا این کار سریع‌تر به سرانجام برسد.

اکرم، خانمی با چهره‌ای آفتاب‌سوخته و اندامی تکیده، با چادر رنگی و دمپایی جلو آمد و خوشامد گفت. سپس باب گفت‌وگو را باز کرد و ادامه داد: «خدا تو رو رسوند؛ سه روز هست که جهادی‌ها اومدند. خجالت می‌کشیدم برم داخل اتاق لباس‌هام رو بردارم.»

یک اتاقک را تخریب نکرده بودند تا وسایل را در آن بگذارند. چهار پتو و چند بالشت رنگی روی یک فرش پوسیده قرمز گذاشته شده؛ پرچم حضرت عباس، یک تلویزیون ۱۴ اینچ قدیمی و چند مهر در یک طاقچه؛ لباس‌هایی که جلوی آن یک پرده با کش زده شده در طاقچه دیگر و در کناری وسایل آشپزخانه گذاشته شده است.

اکرم راه می‌رفت و زمزمه می‌کرد: «خاک بر سرم که این همه مرد رو الاف خودم کردم…» به بسیجیان می‌گفت: «من شرمنده‌ام که شما برای من کار می‌کنید…» آن‌ها می‌گفتند: «نگید خانم؛ خدا نکنه شما شرمنده باشید؛ به وظیفه‌مون عمل می‌کنیم.»

با شوق گفت: «خدا حفظشون کنه، چقدر خوش برخوردند؛ از ساعت هفت صبح مشغول کار هستند؛ بدون هیچ منتی».

سر وصدای بیرون پا و دل را با هم به سمت خود می‌کشد؛ چند لحظه یک بار صدای صلواتی بلند، فضا را پر می‌کند و یا با یک «یا علی» وسایل سنگینی جابه جا می‌شود.

همه خودجوش کار می‌کنند؛ از کودکان ۱۲ ساله تا مردان ۶۵ ساله. آقای ضیایی، مربی کودکان، از آن‌ها می‌خواهد که به هر کس بیشتر کار می‌کند آب بدهند. بچه‌ها سقایی این گروه جهادی را به عهده گرفتند، اما دور از چشم مربی، بیل به دست می‌گیرند و یا آجرها را می‌چینند. مربی توصیه می‌کند که: «اینجا جای سوسول بازی نیست، لیوان‌هاتون رو نگه دارید؛ دفعه بعد دوباره در همان آب بخورید.» آنان هم به هر کس آب می‌دهند توصیه مربی را گوشزد می‌کنند.

از هر کس می‌خواهی برای مصاحبه بیاید، به نحوی شانه خالی می‌کند و اسامی دیگری را صدا می‌زند. یکی داد می‌زند: «سعید بیا، با تو کار دارند» وقتی متوجه می‌شود برای مصاحبه آمده، برمی‌گردد سر کار.

ناچار می‌شوی سخن رهبری در مورد جهاد تبیین را برایشان بگویی. میان افرادی که سر به زیر انداخته‌اند، آقایی با پیراهن مردانه و شلوار رنگ خاک جلو آمد و گفت: «حسین الهیاری، امام جماعت مسجد فاطمه زهرا پردیسان قم هستم و ۱۰ سال است که به صورت مستمر در کارهای جهادی وارد شدم.»

«هدف ما خودسازی و کمک به افراد نیازمند و ضعیف است. آمدیم تا از خودمان شروع کنیم. یافتن دوستان خوب در این گروه‌ها و کار برای ضعفا نشاط می‌آورد و کارهای سخت آدم را قوی می‌کند. خاطرات خوبی از دعا و ذوق و شوق مردم نیازمند دارم. برخی خیلی نیاز دارند. طبق روایات، منویات رهبری و زندگی شهدا وارد عمل شدم؛ ابتدا از تبلیغ شروع کردم و هرچه بیشتر کار کردم، برکت بیشتری در زندگی‌ام دیدم.»

«برخی برای خدا می‌آیند و نمی‌خواهند دیده شوند اما رهبری در بیانیه گام دوم در خرداد ۹۸ تاکید کردند «زبان گویا و جوان فعال می‌خواهیم»؛ باید این افراد تربیت شوند، زیرا کارهای خوبی در کشور انجام شده اما بیان نشده است؛ متأسفانه کمبود نیروی جهادی با بیان خوب داریم. مهسا امینی از دنیا رفت، غوغایی در دنیا برپا شد، در غزه در حجم گسترده نسل‌کشی می‌شود، اما هیچ اعتراضی نیست. قدرت رسانه کاری انجام داده که مردم از کنار این مسائل راحت می‌گذرند.»

عبا و عمامه را بر زمین گذاشته بود که ریا نشود اما پس از گفت وگو، عمامه به سر کار می‌کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا